غزل

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی...

غزل

سر خم می سلامت شکند اگر سبویی...

ساقی

ساقی امشب منم و راهِ شب و دستِ نیاز

با ، دو پیمانه ، از آن تلخ، مرا باز بساز

 

در خودم، گُم شده ام،تا که بجوُیَم خود را

خُمِ مَی را به سَرم ریز و به راهم انداز

 

وای از این خاطرِ آزرده،که تسکین نگرفت

داد و بیداد، که آن رفته، نمی آید باز

 

دستِ شوریده شناسی،دلِ ما را ننواخت

دستِ لطفی تو برون آور و ما را بنواز

 

دَر چه شب ها، که نبودی و به یادت بودیم

من و دل، با همه ی بارِ غم و شیب و فراز

 

راستی،چیزی از آن دوره، به یادت مانده است؟

مانده در یادِ تو، یک حرف از آن راز و نیاز؟

 

یاغی و خانه ی از عشق تُهی می دانند

حالِ تنهائی و دلتنگیِ شب های دراز

بوسه

جـان به "لب" رسیده 

است ، 

بوسـه ای بزن 

مَرا بُکـُـش!

گلم

                

پشت این پنجره باران قشنگی ست گلم 

حال من حال پریشان قشنگی ست گلم

قبل از آنی که بیایی چه کـــویری بودم ...

زندگی با تو چه گلدان قشنگی ست گلم

سرنوشت من و تو روز ازل تعیین شد ...

فال ما داخل فنجان قشنگی ست گلم

نوحم از لطف تو بانو ... که تمام عمـــــــرم :

راه رفتن توی ‌دالان قشنگی ست گلم

من لامذهب بی دین به تــــــــــو ایمان دارم

خیلی این کفر من ایمان قشنگی ست گلم

حاضــــــــــرم بندهء چشمان سیاهت باشم

توی چشمان تو شیطان قشنگی ست گلم

یوسفم ! بوی تو کافی ست مرا ... این دنیا ...

با حضور تو چه کنعان قشنگی ست گلــــــم

فرشچیان

 

سبک نقاشی چشمان سیاهت سخت است
چند سالی است دل فرشچیان میگیرد
!